جدول جو
جدول جو

معنی گل گلی - جستجوی لغت در جدول جو

گل گلی
(گَ گَ)
دشکی که در گهواره گذارند (لهجۀ قزوینی) ، دنگ کوچک که زیر طبق و روی سر گذارند (لهجۀ قزوینی)
لغت نامه دهخدا
گل گلی
گل گاوزبان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل پری
تصویر گل پری
(دخترانه)
زیبا چون گل و پری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل چای
تصویر گل چای
از اقسام گل محمدی با گل های پرپر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل کلم
تصویر گل کلم
نوعی کلم با گل هایی به شکل تودۀ سفید اسفنجی و سفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل گلاب
تصویر گل گلاب
گل محمّدی، از اقسام گل سرخ که کم پر و کم دوام است و غالباً سایر اقسام گل سرخ را به آن پیوند می زنند
فرهنگ فارسی عمید
(لِ عَ)
سادات از نسل علی و فاطمه علیهم االسلام. علویین:
با آل علی هرکه درافتاد برافتاد
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای از طایفۀ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
گل مالیدن. با گل اندودن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم، واقع در 67000گزی جنوب خاوری راین و 2000گزی راه شوسۀ بم به جیرفت. دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ مَ / مُو لا)
خطابی است که بصورت احترام و گاهی تحقیر به درویش میدهند. خطابی است که به درویشان کنند، چون نام او ندانند
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
نوعی گل سرخ است که بدین نام خوانده میشود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ خُ / خَ لَ)
غافت. (بحر الجواهر). رجوع به غافت شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ رَ)
دهی است از دهستان قره طقان بخش بهشهر شهرستان ساری، واقع در 4000گزی نکا بین راه شوسه و راه آهن. هوای آن معتدل و مرطوب و دارای 210 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن برنج، غلات، پنبه و صیفی است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گُ بِ)
برنگ گل به
لغت نامه دهخدا
(گُ)
گلگون و آنکه چهرۀ آن مانند شکوفه باشد. (ناظم الاطباء). گلرو. زیبارو. زیبا. گلچهره:
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است.
سعدی (بدایع).
یارمن شکرلب و گلروی و من در درد دل
گر کند درمان این دل زآن گل و شکر سزد.
سوزنی.
هنگام گل رسید ز گلروی لعبتی
بر بوسه رام گشته محابامکن کنار.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(تُ قُ)
دهی از دهستان بکش است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
عمل گرفتن گل چراغ. عمل گرفتن فتیلۀ چراغ. گرفتن سوختۀ چراغ به گل گیر، کم کردن گلهای درختی برای بهتر و درشت تر شدن بقیۀ میوۀ آن. گرفتن مقداری از گل درختی تامیوۀ آن بزرگتر و شادابتر شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُمْ بَ)
ده کوچکی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 38هزارگزی جنوب خاور الیگودرز، کنار راه مالرو برج فهره به کاظم آباد. دارای 41 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(گُ گُ)
ده کوچکی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 6هزارگزی شمال باخترلردگان و 2هزارگزی راه مالرو لردگان به مونج. دارای 42 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(گَ گَ)
نام سینه ریز زنان. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(گُگُ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 17هزارگزی باختر کوهدشت و17هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت. هوای آن معتدل و دارای 180 تن سکنه است. آب آن از چشمه هاو محصول آن غلات، انگور، انار و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان سیاه چادربافی است. راه اتومبیل رو دارد و ساکنان از طایفۀ گراوند و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
آنچه گل چیزی را بگیرد، برای جلوگیری از پخش شدن گلهایی که بر اثر دوران چرخهای وسایل نقلیه (اتومبیل دوچرخه و غیره) بخارج پرتاب میشود آلتی در آنها تعبیه شده که بصورت قاب محدب دایره یی شکل روی چرخها را میپوشاند. گلگیر بوسیله مهره هایی که به بست گلگیر معروف است روی بدنه اتومبیل یا وسیله نقلیه دیگر نصب میشود. نوعی مقراض که بوسیله آن گل شمع و چراغ را گیرند: خاکساران زاغنیا محتاج همراهی نیند شمعدان گل کجا در بند گلگیر طلاست ک (عبدالغنی قبول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شل شلی
تصویر شل شلی
غژانه
فرهنگ لغت هوشیار
گلو، گردن، روی (دیوار و مانند آن) بالای: دسته کلید کوچکی را از گل میخ برداشت و مطیعانه باو داد. یا از گل هم بر آمدن، از پس هم برآمدن، از پس هم برآمدن، یا گل هم انداختن، بیکدیگر بند کردن روی هم انداختن، سطحی کاری را انجام دادن، یا گل هم کردن، بیکدیگر متصل کردن بهم پیوستن، سطحی کاری را انجام دادن، گردنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بد گلی
تصویر بد گلی
زشترویی مقابل خوشگلی
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای که شبانان بدان بز را نوازش کنند و بجانب خود طلبند: وانکه دیر است تا مثل زده اند نشود بز به گد گدی فربه. (ابن یمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل بهی
تصویر گل بهی
برنگ گل به
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل زنی
تصویر گل زنی
نقش گل را بر پارچه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کشی
تصویر گل کشی
حمل و نقل گل و خاک: کپه گل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل گیر
تصویر گل گیر
آلتی شبیه قیچی که با آن زبانه شمع را می گیرند
فرهنگ فارسی معین
((گِ))
پوشش آهنی که بالای چرخ اتومبیل و دوچرخه و موتورسیکلت قرار می دهند برای جلوگیری از پاشیده شدن گل
فرهنگ فارسی معین
گلایه
فرهنگ گویش مازندرانی
قلقلک
فرهنگ گویش مازندرانی
قطعه قطعه کردن چوب های کفلت، قطعه قطعه تکه تکه
فرهنگ گویش مازندرانی